Thursday, November 24, 2005

بالاخره خود را هم گم کردم ، نمی دانم که ام .آدمی با صدای خشن ؟ یا پسری خجالتی ؟ از پلکان ِ ساختمانی نیم سوخته که پایین می آمدم ، سوالالتم با دود ِ هوا ترکیب شده بود و بویی مستهجن داشت ، تهوع سراسر وجودم را گرفته بود ، از عرق دستانم در هوا لیز میخوردند خواستم روی پله بنشینم و با خودم کنار بییایم . اما حیف ، پله ها تمام شد و من باز هم به خانه رسیدم . خانه ی خودم ، خانه ی اول

0 Comments:

Post a Comment

<< Home