Friday, December 09, 2005

اشتباه بود ... آخرین نت را که نواخت ، تازه فهمیدم که گول خورده ام ، سالها بود که گول خورده بودم ، سنگینی ِ حقیقتی که بدان می رسی ، تا همه ی مفصلهای ِ سردت را خورد نکند ، رهایت نمی سازد . آنشب خورشید زیبا شده بود ، نگاهشِ روحم را مست کرد ، آنشب خورشید از سردی ِ نگاهم گله می کرد ، امشب خورشید ... او هم مرده بود ، بر بالینش که می گریستم ، تازه شدم ، نگاهش کردم و در گوشش زمزمه کردم : آسوده بمیر ... مردم هنوز هم دارند کف میزنند ، شاید دوباره بنوازد

0 Comments:

Post a Comment

<< Home