Sunday, December 25, 2005

پاهایم را توانی نمانده، کفشهایم مسافت های ِ زیادی را پیموده اند، صدایم پر از خط شده، زندگی(؟) را فرجام دار پنداشتن، آخرین احتمالی ست که فرض کرده ام. باری... به "خود" هایم که نگاه می کنم، چرکنویسی از ملودی ِ صعود و صعود را در آن می یابم، بی هیچ فرودی ، یا حتی جای ِ خوابی... ملودی ای که هیچ گاه نواخته نشد، که شاید انتهایی در آن پیدا کنم، فرودی، که به سقوط نیانجامد. شاهد ِ نواختن اش نخواهم بود، امید-وارم زمان کمک ام کند، زمان پنداری را نفی کرده ام، که شاید این فرو بستن ِ چشم بر زمان، من ام را به بعد از "من" ام رساند. گوشهایم را به تو هدیه میدهم، ونگوگ وار - اگر پس از من باش ای -، تا صدایم را بی خش، بی سکوت... بگریی،مریم وار

5 Comments:

Anonymous Anonymous said...

dastet dard nakone.
lezzat bordam.
amma kheili sard bud.
va sarmaye emshab ro baram tashdid kard.
miduni ke behtarin marg marge bar asare sarmas.

December 25, 2005 6:54 PM  
Anonymous Anonymous said...

Salammmmmmmmmmmm
manam moj

alie agha, tafsir o naghd o tamjid o tahmid o hatta taqdis o takfirha dar morede matalebet va kolliyyate bloget ziade o keyboarde man tokhmi ,,, baham tamas begir

2bare begam kheili rohie bakhsh va omidvar konande bood

December 26, 2005 2:58 AM  
Anonymous Anonymous said...

خیلی سرد بود
دوز افسردگیش بالا بود
دارم سعی میکنم بین مطالب وبلاگ و خودت یه ارتباطی برقرار کنم
احساس میکنم اینا دو نفرن
حامد و نویسنده وبلاگ

December 28, 2005 9:41 PM  
Anonymous Anonymous said...

اینا که نوشتی یعنی چی؟
؟؟؟؟؟
لغت نامه ام وسیعه؟
یه جور حرف بزنین که منم بفهمم

December 29, 2005 2:09 AM  
Anonymous Anonymous said...

See,my darling one,love can make the greatest walls ever,for it's selfish! I do not read your words because it's so natural for me to.But for I might be able to glance the dark side of the moon.

December 29, 2005 9:13 AM  

Post a Comment

<< Home