Wednesday, January 18, 2006

از آنجا که من به زمان ِ نوشتار( گاه ِ نوشتن) معتقدم و این نوشته ی نویسنده ای تنها شده است ، که از دید ِ من از هر نوشته ای ارزشمند تر است، و جایگاه ِ والایی خواهد داشت، آن را دوباره نویسی کرده ام.او تنها کسی است که حس ِ بزرگ ِ "هم دردی" را به او می دهم
"
یارم بک لا پیراهن خوابیده زیر نسترن ترسم که بوی نسترن مست است و هشیارش کند چقدر حرف دارم واسه گفتن،ولی نمی تونم حرف بزنم. همون طور که وقتی سر خاکت میام اشکم خشک میشه. دلم میخواد داد بزنم،دلم میخواد همه این کاغذ پاره هایی رو که عکس تو روش هستش پاره کنم.میبینی واست حجله گذاشتن دم در....بگم دروغه، دروغه......... ولی از بقیه خجالت میکشم. بعد تو، بعد تو،بعد تو، بعد تو...آخ که چقدر به این دو کلمه فکر کردم.هیچ تصوری از بعد تو ندارم. هیچی
"

3 Comments:

Blogger محرم said...

cheghadr behtar mibood agar zekre makhaz ham mikarD,




har chand nik bedaanand yaaran

January 18, 2006 6:29 PM  
Anonymous Anonymous said...

اینطور بهتر بود ... شاید برای نویسنده

January 18, 2006 9:54 PM  
Blogger آلما said...

اینو خیلی راحت تر و صادقانه تر نوشته بودی به نظر:)

January 18, 2006 11:15 PM  

Post a Comment

<< Home