Tuesday, February 07, 2006

کشف ِ صدای ِ پا، سکوت ِ میان ِ نفس ها، خنده های تودرتو عقده شده در گلویت... فرصتی نیست، کوششی سخت باید
انتخاب ِ میان ِ دو چیز... انتخاب؟ کوشش؟ مرداب ِ کو-شش ... شش پایی دست در هم گره خورده، در مرداب ِ خود دست و پا میزند. نه بالا می رود، که دیگری را به زیر می کشد. کو-شش ... به زیر می رود، پوچ در یافتن ِ راهی برای ِ نفس کشیدن، آب -زی وار دهان می جنباند با صدا، بی لحظه ای سکوت
سرمای ِ خیس شدن را چشیده ای؟ نورها کم می شوند، بالا را نگاه کن... به انتظار ِ مرگت نشسته اند. نه، نگاهشان نکن. با من به گِل بنشین... با من به-میر

0 Comments:

Post a Comment

<< Home