Thursday, February 09, 2006

ار خانه بگویم؟ خالی ست، از دل بگویم؟ گرفته ست، از خودم؟ نی ست

Tuesday, February 07, 2006

کشف ِ صدای ِ پا، سکوت ِ میان ِ نفس ها، خنده های تودرتو عقده شده در گلویت... فرصتی نیست، کوششی سخت باید
انتخاب ِ میان ِ دو چیز... انتخاب؟ کوشش؟ مرداب ِ کو-شش ... شش پایی دست در هم گره خورده، در مرداب ِ خود دست و پا میزند. نه بالا می رود، که دیگری را به زیر می کشد. کو-شش ... به زیر می رود، پوچ در یافتن ِ راهی برای ِ نفس کشیدن، آب -زی وار دهان می جنباند با صدا، بی لحظه ای سکوت
سرمای ِ خیس شدن را چشیده ای؟ نورها کم می شوند، بالا را نگاه کن... به انتظار ِ مرگت نشسته اند. نه، نگاهشان نکن. با من به گِل بنشین... با من به-میر

Wednesday, February 01, 2006

باریکه ها رومی بینی؟ خابیدن پشت خونه رو چی؟ هم خابگی با دختر ِ باغبونو هم چیزی یادت نیس؟ وه که چقد ساده سکوت کردی ... بیا بریم بیرون... اگه نخندی قط می کنم اا ... تاریکه؟ میخای صدات کنم سرتو برگردونی؟ میخای گریه کنم ؟ فایده داره اصن؟ تورو پیدا کنم که چی بشه؟ گم شدی؟ تو چی؟ خودت؟ بازم *شر می گی؟ برو بابا توام از اون آدمایی که.... آخ
ساده بگم آقا جون،رفتنی ام ... کجا؟ می دونم ... تا حالا منو دیدی؟ خندمو چی؟ شنیدی ؟ دوس داری بخابیم؟ چیکار کنیم؟ کوه چطوره؟ فایده داره اصن؟ تورو پیدا کنم که چی بشه؟ گم شدی؟ تو چی؟ من؟ اینقد من من نکن حرفتو بزن، ساده شدی؟ بخاب...بخاب...بخاب