Friday, December 30, 2005
Sunday, December 25, 2005
Thursday, December 22, 2005
آن وقتها که تازه کتاب می خواندم، هر روز پشت ِ خودم قایم می شدم و تاریکی ها را با نور ِ ضعیف ِ کودکی روشن-نما می کردم
هنوز هم کتاب می خوانم، پشت ِ چیزی هم که ندارم قایم شوم، بچه هم که نیستم... عقلم هم که صد افسوس کار می کند ، تازه! گریبانم را سفت گرفتم و از "خود" ِ نداشته ام طلب ِ نور می کنم ، سقوط ِ به انتهای" انتها" را هم که آغاز کردم ... اما شنیدم زمین گرد است، شاید آن پایین ترها جایی باشد برای ِ بودن
مصدر ِ بودن را هجی کردن بی فایده بود . از یکی پرسیدم نور به خط ِ مستقیم سیر می کند ؟ گفت : آره ، تا کجا؟ - تا پشت ِ سرت ... حقیقت - البته اگر واژه ها را به حراج نگذاشته باشم- سنگینی ِ وجودی است که سالها ست می چرخد . فراموش کردم آنچه "ماهیت" می نامیدش
Monday, December 19, 2005
Sunday, December 18, 2005
Saturday, December 17, 2005
Thursday, December 15, 2005
Tuesday, December 13, 2005
فراموشی آخرین آرزویم است ، فراموش کردن . قالب ها را شکستن از رنسانس ِ دیگر خبر می دهد ، اولین بار است که خودآگاه عبور می کنم ، آخرین بار عبورم داد . رنج به جان خریدن ، آغاز ِ عبور است ، عبور.... سرعت ِ نسبی شاید اشتباه کند